دروود،نمیدونم تا حالا توی زندگیتون با ثانیه های سخت و کشنده کلنجار رفتید یا نه، اما می دونم کسایی که کویری هستن، این ثانیه های کشنده رو خوب میشناسن، آره، کویری بودن همیشه تنهایی رو می طلبه، اونم تنهایی که به آدم تحمیل میشه، اما من می نویسم تنهاییم رو، تنهایی و دل تنگی که خیلی وقته منو اسیر خودش کرده، خیلی ها میگن تنهایی رو باید شناخت،درکش کرد و نوشت تا بشه کویری بود، اما به قول دکتر شریعتی،.. در بهشت تنها بودن، سخت تر از کویر است، آره، سخت تره، دیشب لیله الرغائب توی دعای کمیل ازش خواستم، گفتم یا سفید پوشم کن یا کفن پوش! یا حاجتم رو روا کن یا منو ببر پیش خودت از این دنیای سنگدل با آدم های خشن...باهاش عشق بازی کردم دیشب، صبح هم صداش زدم، مولای یا مولای، انت الدلیل و انا المتحیر، و هل یرحم المتحیر الا الدلیل... آره، پروردگار من و ای مولا و آقای من، تو همانا راهنمایی و من سرگشته و حیران، و جز راهنما، چه کسی رحم می کنه بر سرگشته و حیران...بازم صداش می زنم... بلند تر، عاشقانه تر تا بهش بگم دوسش دارم...حالا هم منتظر صداشم، اما باز هم منتظر می مونم، اونقدر تا دستای منو بگیره یا به قول یکی از رفقا، دیگر نگویمت که بیا دست من بگیر، گویم گرفته ای ز عنایت رها نکن...داریم کم کم به ظهر جمعه و غروب غم انگیزش نزدیک میشیم، یک هفته دیگه هم گذشت و انتظار...انتظار...انتظار کشنده...تا یک هفته دیگه بازم منتظر می مونیم...امیدوار خواهیم موند...
برام دعا کنید
یا علی